شعر عاشورایی

شاعر: حمیده پارسافر
سه‌شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۱
کد خبر :  ۳۵۳۱۴۲

هنوز ظهر ِغم انگیز ِکربلاست! هنوز؛
سر ِتو، پیکر ِتو ، بر زمین رهاست هنوز!

کش آمده است زمان،ظهرِ داغ عاشوراست
نوای ماذنه «حیّ عَلیَ البُکاست» هنوز

صدای «العطش»از هر کرانه می بارد
دو چشم خیس جهان ، رو به نینواست هنوز!

نگاه  ِ سرخ  ِ زنی روی تَل، به گودال است
به پاره های تنی که به زیر پاست هنوز

امید خیمه به دستان ِ ماه ِ هاشمی است
نگاه سرخ عمو سوی خیمه هاست هنوز

نشسته گَرد ِ غریبی به شانه های زمین
به یاد ِخون تو، در فکر ِ خون بهاست هنوز

هزار سال، زمین روضه خوان ِ مقتل توست
و روضه خانه ی تو عرش کبریاست هنوز

که گفته قصه به آخر رسیده؟ این غم سرخ
تنیده در تن ما، در تمام ِ ماست هنوز

عراق و سوریه و غزه و یمن، در خون
ببین که سهم دل عاشقان ، جفاست هنوز

بجوش! چشمه ی خونخواهی حسین ِ غریب؛
که لب گشودنت آغاز ماجراست هنوز

اگر چه در دل خاک وطن، هزار غم است
غم تو، بر همه ی دردها دواست هنوز 

نشانده زخم جنون، بر دل وطن، شیطان
ولی چه باک! که یاد تو دلگشاست هنوز

اگر چه از درو دیوار ،از یمین و یسار
نشسته بر تن ایران، غم و بلاست هنوز

پر است خاک وطن، از سحر امامی ها
پر از شهامت و جانبازی و صفاست هنوز

قدم قدم به هوای تو، سر به راه ِ توایم
نفس نفس به تو این سینه مبتلاست هنوز

برای روز قیام و ظهور بی تابیم
ببین که کار جهان ندبه و دعاست هنوز

به انتظار ظهورش، دمادم عاشوراست
به انتظار ظهورش، جهان به پاست هنوز

ارسال نظر