در لابلای بانگ جرسهای خسته حال
یک کاروان دلشده از راه آمده
خورشید انعکاس جدیدی گرفته و
یک آسمان ستاره و یک ماه آمده
شد سایبان برای پناه فرشته ها
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
آرام زیر خیمه به حرکت در آمده
گهواره ای که حاصل عمر رباب بود
بین دو نهر آبی و لب تشنه مانده ای
این سرزمین برای بلا انتخاب شد
حتی به نرخ جان به تو آبی نمیدهد
دشتی که سط علقمه اش هم سراب شد
برگرد، کوفه منتظر ذبح اکبر است
اینجا زبان تیغ زبان سیاست است
محراب را به خون خدا غسل میدهند
برگرد، کوفه شهر ریا و ریاست است
اینجا برای گندم ری گله ای شغال
دور حریم آل علی جیغ میکشند
اینجا برای بغض علی سکه میدهند
اینجا به روی نام علی تیغ میکشند
این قوم پر حرام هوادار آتشند
حرفت نمیدهد به دل سنگشان تکان
شاید مروتی بکند این زمین خشک
با خارها سخن بگو از پای کودکان
با دختران بگو که به هنگام مشکلات
دستان خود به چادر خواهر گره زنند
با دختران بگو که برای هجوم گرگ
یک جوشن کبیر به معجر گره زنند